چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟
وقتی غربی ها در قرون هیجده و نوزده با سرعت سرسام آوری در حال درنوردیدن افق های جدید فکری، اجتماعی، سیاسی و علمی بودند، ایران در جهل مرکب خود پا سفت کرده و چنان به تعطیلات و خواب زمستانی رفته بود که هیچ دلسوخته ای دلش نمی خواست بیدارش کند.
ایران با شاه خرافاتی نظام صفوی (سلطان حسین) وارد قرن هیجده شد و با مردمان تکیده و فراری از مالیات های گزاف نادری و سپس تلی از چشمان از حدقه در آمده مردم کرمان توسط خواجه بیمار قاجار، این قرن پر آشوب را به اتمام رساند. قرنی که همزمان در آن سوی دنیا شوریده هایی مانند «ولتر» و «دیدرو» و «روسو» در حال پروردن نهال بزرگترین انقلاب تاریخ بودند و در «کونیگسبرگ» مردی آلمانی با قد صد و شصت سانتیمتر در حال نوشتن سخت ترین و عمیق ترین کتب فلسفی بود.
ایران به قرن نوزده با فتحعلی شاه و اروپا با ناپلئون سردار سوار بر اسب خوش آمد گفت. اروپای قرن نوزده اروپای هگل و مارکس، انقلابهای همهگیر، کمون پاریس و جاهطلبی های ناپلئون و بیسمارک بود و قرن نوزده ایران قرن کشتن قائم مقام فراهانی، امیر کبیر، میرزا حسین خان سپهسالار و آقاخان کرمانی و ……
میرزا یوسفخان مستشارالدوله که با نوشتن «رسالۀ یوسفی» و «یک کلمه» ، میخواست قانون را جایگزین سلطنت مطلقۀ ناصری کند ، ماهها در سیاه چال قجری ، کتک خورد. شکنجهگر او موظف بود که او را با کتابش کتک بزند. آنقدر کتاب «یک کلمه» را بر سر میرزا یوسف کوبید که کور شد و در همان حال در گوشۀ زندان ، در نهایت غربت و مظلومیت درگذشت.
محمدعلی شاه ، روزنامهنگارانی همچون صوراسرافیل و ملکالمتکلمین را همراه قاضی ارداقی ، آنقدر در باغ شاه و در جلو چشم شاه ، شکنجه کردند که وقتی مُردند. با مرگ دردناک آنها، شکنجهگران خوشحال شدند!! زیرا دیگر توان و نیرویی برای ادامۀ شکنجه نداشتند.
قرن نوزده اروپا قرن استعمار و دزدی ثروت ملل دیگر بود و ایران قرن نوزده، ایران مظفر الدین شاهی که می گفت در زندگی جز جماع، شکار و خوردن همه چیز بیهوده است.
مشروطه شد و با خون هایی که دادیم، پیشگامان نظام مردمسالار در آسیا و جهان شدیم که آنهم در زیر چکمه های نظامیان قزاقخانه قزوین پایمال شد و 19سال آزادگی را با استبداد چکمه تعویض کردیم.
حال انتظار داریم امروز اقتصادمان را با فرانسه، رفاه اجتماعی مان را با انگلیس، صنعت مان را با امریکا، فرهنگ مان را با سوییس، علوم انسانی مان را با آلمان و سیاست مدارنمان را با سیاست مداران اسکاندیناوی بسنجیم؟!!!
واقعیتی که باید بپذیریم این است که فاصله فرهنگ ما با انگلیس به همان میزان فاصله تماشاگر ما و آنها با زمین فوتبال است!! زیرا تماشاگر ما از فاصله پنجاه متری با زمین و در حضور صدهها مامور چماق به دست، نارنجک و سنگ و بطری و صندلی به زمین پرت میکند و در انگلیس تماشاگر حاضر در یک متری زمین و بدون حضور مامور و باتوم هیچ شی ای به زمین پرتاپ نمی شود.
واقعیت این است که فاصله صنعت ما با آنها همان فاصله موتور گازی با پورشه و فاصله توسعه انسانی ما همان میزان تفاوت پاکی هوای تهران و مونیخ است.
کره زمین با خشکسالی مواجه میشود، آنها به این نتیجه می رسند كه آب و هوا تغییر کرده و برای آن باید راه و چاره ای بیابند و استثمارگران حاکم بر ما ، به این نتیجه میرسند كه موی زنان بیرون بوده و خدا از آنان انتقام گرفته است!
در جامعه کافران وقتی یک بیماری همه گیر شود، علت بیماری را کشف کرده و برای درمان آن واکسن و آنتی ویروس و دارو اختراع می کنند. جامعه ما تصور می کنند بلای آسمانی نازل شده است! آنها نان آگاهی خویش را می خورند و ما، شلاق جهالت مان را…
آری ای هم وطن، جهل نرمترین بالشتی است که انسان میتواند به راحتی سر خود را بر روی آن بگذارد…. ما خسته تر و پریشان تر از آنیم که فکر کنیم، و این است که به خرافات پناه می بریم و آرزوی تسلط فرشته ای زورگو و دیکتاتور دوباره میکنیم تا ما را خلاصی بخشد و غافل از آنیم که هنوز گرفتار جهل هستیم و استبداد چکمه و نعلین، هر دو نسخه های پیچیده شده از سوی بیگانگان و بدخواهان ماست…!
مغز ما هنوز همان مغز شاه سلطان حسین و مظفر الدین شاه است و عمل و کردار و نگاه ما ، همان نگاه شبان و رعیتی هزار ساله است با این تفاوت که به واسطه واردات کالاهای مصرفی غرب صاحب موبایل، وای فای و خودرو و کت شلوار شده ایم. راستش فرهنگ ما هنوز فرهنگ الاغ سوارانی ست که الاغشان را با پورشه معامله کرده اند و با جهالت تمام مستبدین تاریخ را فرشته مینامیم و دهان به دشنام باز میکنیم.
« چنین مردمی سزاوار تسلط حکومت های استبدادی هستند و شایسته چشیدن طعم آزادی و آزادگی ندارند. در جهل خویش غوطه ور بمانید. آینده از آن ایران نیست»
:در “عقب مانده ایم” بحثی نیست. اختلاف در دلایل عقب افتادگی و راه حل هاست که از اینجا شروع میشود
کره زمین با خشکسالی مواجه میشود، آنها به این نتیجه می رسند كه آب و هوا تغییر کرده و برای آن باید راه و چاره ای بیابند و استثمارگران حاکم بر ما ، به این نتیجه میرسند كه موی زنان بیرون بوده و خدا از آنان انتقام گرفته است!
در جامعه کافران وقتی یک بیماری همه گیر شود، علت بیماری را کشف کرده و برای درمان آن واکسن و آنتی ویروس و دارو اختراع می کنند. جامعه ما تصور می کنند بلای آسمانی نازل شده است! آنها نان آگاهی خویش را می خورند و ما، شلاق جهالت مان را
استثمار گران بر ما” از کجا می آیند و چگونه است که به قدرت میرسند؟”
آری ای هم وطن، جهل نرمترین بالشتی است که انسان میتواند به راحتی سر خود را بر روی آن بگذارد…. ما خسته تر و پریشان تر از آنیم که فکر کنیم، و این است که به خرافات پناه می بریم و آرزوی تسلط فرشته ای زورگو و دیکتاتور دوباره میکنیم تا ما را خلاصی بخشد و غافل از آنیم که هنوز گرفتار جهل هستیم و استبداد چکمه و نعلین، هر دو نسخه های پیچیده شده از سوی بیگانگان و بدخواهان ماست…!
ان الله لابفیر ما بقوم الا یغیر ما بانفسهم = خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمیدهد تا آن قوم تغییراتی را در (نفس) خود ایجادنکنند
مشکل خرافات در ایران مشکلی کاملا داخلیست. نا آگاهی و جهل که دخالت بیگانگان را موثر و پایدار میکند مشکل خود ماست و از سوی بیگانگان نیست. تنها از تشخیص درست است که میتوان به درمان درست رسید. مشکل نادانی مشکلی همگانیست و تنها به متعصبین مذهبی ما هم ختم نمیشود. به متعصبین و جاهلان هر دو سوی مبارزات دیرینه مدرنیته و سنت هم ارتباطی حیاتی دارد
:این چنین است که نویسنده در نا امیدی نتیجه میگیرد
چنین مردمی سزاوار تسلط حکومت های استبدادی هستند و شایسته چشیدن طعم آزادی و آزادگی ندارند. در جهل خویش غوطه ور بمانید. آینده از آن ایران نیست
در دیدگاهی متفاوت تنها شیطان و القائات اوست که نا امیدی را به ارمغان می آورد. باید در عین تلاش در تشخیص و درمان همزمان و همواره امیدوار بود (لیس للانسان الا ما سعی = برای انسان چیزی نیست مگر برای آن تلاش کرده
باشد
شکی نیست که دستگاه مذهبی در ایران نیاز به یک رنسانس و دوباره باز بینی در متون مذهبی خود دارد که خرافات را از درون بنیادها و نهادهای مذهبی ربشه کن کند. دیگران از برون نمیتوانند در این تغییرات از درون چندان موثر باشند مگر اینکه از برون (در عین حفظ اصول اعتقادی خود) از جناح هایی در درون که خواستار و پیگیر تغییرات هستند در تماس و حتی نوعی از حمایت باشند
هیچکس از یهودیان و یا مسلمانان از بیرون نمیتوانستند در رنسانس مذهبی مسیحیت پس از قرون وسطی که توان پیشرفت را در غرب برای جامعه فراهم کرد دست داشته باشند. تغییری درونی پس از بن بست قرون وسطی که . مسیحیت در غرب انجام داد برای جهان اسلام و مسئله ما جهان تشیع هم رخ خواهد داد. نمیتوان و نباید نا امید بود. تغییر در راه است. این شما هستید که تغییر را نمیبینید. زیرا یک روز بر شرق و روز دیگر بر غرب امید بسته اید و منتظر تغییراتی سریع و فوری و با کمک بیگانگان هستید
لینک به “دخالت بشر دوستانه” از همین نویسنده
تنها چاره ایران برای دمکراسی در ایجاد یک پلورالیسم بومی ایرانی است که از راه گفتگوهایی سازنده در اتاق گفتگویی در سطح ملی و باشرکت همه افشار و تفکرات باید صورت بگیرد و حذف کسی و یا دیدگاهی بر اساس تعریف پلورلیسم نمیتواند جایگاهی داشته باشد
در عدم دسترسی و وجود نسخه پی دی اف و انتشار قانونی کتاب دکتر علمداری تنها به یکی از خلاصه های آن از دکتر حاج سید جوادی اکتفا شده است. در صورت دسترسی انتشار کل کتاب شاید ایده آل تر و منصفانه تر خواهد بود
وزیر کشاورزی در دولت مهندس بازرگان بود که پس از نزدیک به چهار دهه به قصد خدمت به ایران امد
چگونه است که سخنی از درمان آنچه که وجود دارد با پادزهری از جنس خود آن نیست؟
چگونه بوده ایم که نویسنده مترقی ضدخرافاتی دلسوزی که درمان خرافات را در قرآن و تعلیمات قرآنی می جوید باید در پیشگفتارش تلاش کند مخاطب به اصطلاح روشنفکرتر را به عدم اتهام زنی و قضاوت های زودهنگام فراخوانی کند؟