با سلام
متولد 14 مهر1337 و ازمهر 1358 پس از خدمت سربازی یک ساله در هردو رژیم ( 7 ماه قبلی + 5 ماه زمان مرحوم مهندس بازرگان). اگرچه عمدتا از ایران دور و در آمریکا تحصیل و کار کرده ام ولی قلب و روح و عشق و امیدم در ایران حکاکی شده و در این مدت شش بار برای دیدار خانواده و وطن به ایران رفته ام. 9 سال (58-67) تمام حیات پدر را در خود تبعیدی دور از وطن و توهمات سیاسی به سر برده ام
اگرچه از خانواده ای مذهبی ولی روشنفکر و مستقل از هیاهو های رایج و اختلافات بشری. اکنون که به آن دوران نگاه میکنم فکر میکنم خانه پدری من بیشتر از یک مسکن خصوصی خانوادگی مرکزی برای مراحعات مردم در حل مشکلات خانوادگی و تجاری بوده است. نه تنها پدرم بلکه پدر بزرگم هم اینچنین بود. وی روحانی وارسته ای بود که بیرونی اندرونی او تنها با پرده ای فاصله داشت و درب منزل او در اوقات روز برای همگان باز بود. از دست فروش و کارگر ساده ای که سوالی مذهبی تا مهاجری از زادگاهش ابهر گاهی تا پیدا کردن کار و مسکن در همان بیرونی وی با سمت کمک به آبدارباشی اطراق میکردند و روزهاهم گاهی در اتاق حضور داشتند تا ژنرال های ارتش و ویران و نخست وزیران دوران پیشین و همه با همان چای و قند و همان سیستم نوبت گیری در سخن گفتن و همان اوقات انتظار مساوی و به نوبت ورود در هر صحبتی بجز “حرف های درگوشی” برای هردو طرف بسیار آموزنده بوده. قهرمان شوخی با خود و انتقاد از خود در جمع با خاطراتی که از او دارم. مناعت طبع و عدم وابستگی به دنیا و به همین مناسبت از شجاع ترین افراد زمان خود. حرف خود را صریح میزد و به همین جهت مورد پذیرش همه کسانی که در سالهای اختناق پس از 1342 صراحت لهجه او را دوست میداشتند. سخنانی با صراحت به دم کلفت ها و گرئن کلفت های زمان میگفت که اگر مردم عادی میزدند دچار مشکل میشدند
آقا جون فرزند یکی از تجار و بازرگانان بزرگ ابهر بنام نقیب الاشراف بود که نان خوردن از راه دین را درست نمی دانست و به همین جهت املاکی در آمد زا را تحت اختیار فرزند ارشد خود گذارد که هم کوچکترها را زیربال و پر بگیرد و هم به در آمد از راه دین متکی نباشد و او نیز کوتاهی نکرد. مردم عادی شاید ندانند وقتی یک “روحانی یا آخوند” به عنوان مرکز حل اختلافات سیاسی و حتی تجاری مورد توجه مردم است به بهترین موقعیت های تجاری نیز دسترسی دارد و از آنجا که دریافت بهره را حرام میداند با صادق ترین مریدان خود. و نه با هر کسی. در شرایطی آگاهانه. با اطلاع از بازار و رقابت های موجود و با نوشته ای مشخص و امضای دو شاهد شریک میشود که معمولا بسیار سود آورتر از دیگرانیست که اطلاعات و آشنایان و مریدان وی را ندارند. مادرم فرزند یکی از تجار بزرگ زمان خود صاحب اولین کارخانه پتو بافی .مرغداری و مرغ فروشی و حجره بازار و کارخانه کشبافی و قیطان بافی و ما با تقسیم بخشی از ارث او در زمان حیاتش از طبقه متوسط بودیم
برای اولین بار شاید در 14 سالگی بیشتر جهت یادگیری ارزش کار درتابستان مرا به یکی از اقوام معرفی کرد. و پس از آن در موقعیت هایی برای پدربزرگ مادری (تاجر) و اقوام مختلف کار کردم. اولین اتومبیلم را به مبلغ 17000 تومان در 18 سالگی با 9000 تومان اندوخته خودم و با کمکی اگرچه به اسم وام 8000 تومنی از پدرم خریده ام. در آمریکا از ماه سوم ورود برای معیشت کار کرده و حتی از ارز دانشجویی معمول که برای همه دانشجویان در آن زمان (ماهی هزار دلار) فراهم بود بجای شصت ماه معمول همه فقط 30 ماه اجازه از کنسولگری گرفته ام و شش ماه آن را به دوست سلطنت طلبی(بنام رضا…) که بر حسب اتفاق و تصادف روزگار با من هم خانه شده بود دادم و تنها با 24 ماه ارز دانشجویی در همان مدت پنج سالی که انتظار میرفت در رشته مهندسی تکنولوژی برق از دانشگاه شمالی آریزونا فارغ التحصیل شده ام.
اگر از آیت الله طالقانی کلام و معرفتی یاد گرفته باشم آن “سعه صدر” بوده که او را از دیگران متمایز میکرد. زمانی که اجازه ارز دانشجویی ام را که به رایگان به دوست سلطنت طلبم دادم که با اساس با نهاد سلطنت و بخصوص سلطنت پهلوی که او طرفدارش بود مخالف بودم
پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه بعنوان “مهندس محصول” برای یکی از بهترین کمپانی های وسائل پزشکی آمریکا بتام مدترانیک 4.5 سال کار کردم. چنین شخصی مسئولیت نوشتن قانون بر چکونگی مراحل تولید و تغییرات آن و کیفیت کالا از تولید طرح با همکاری کردن طراحان و عملی کردن تولید انبوه با افت کم با قانون نویسی و اجرای آن به عهده دارد. چنین کسی باید بتواند در میان صدها مهندس و تکنسین از 14 گروه مهندسی از عهده جوابگویی در کنترل مرغوبیت پیش از خروج از کارخانه که گروه مهندسی خاص خود را هم داشت و یکی از بازیگران اصلی بود بر آید
با توفیقی اجباری و در پاسخ به نیاز شغلی کلاس هایی از جمله روش کپنر- ترگو برای ارتباطات موثر با دیگران بعنوان تحصیل سرکار و کلاس هایی در “تحول از درون” برای پیشرفت برداشتم. هنگام کار مهندسی ناچار بودم در یک دیدار 60 دقیقه ای با گروه های مختلف مهندسی با تجربه که بسیاری از آنها دارای دکتری در رشته خود بودند بنشینم. همه مسائل را با عدد و رقم قابل اندازه گیری شده حلاجی کرده و در کمتر از 60 دقیقه با نتیجه مشترکی از اتاق ملاقات خارج شویم. آنجا هم توپ پخش کن و مسئول هماهنگی بودم و یاد گرفتم عددی که قابل اندازه گیری مجدد باشد .ظن وشک در آن وجود ندارد بنابراین قابل منازعه نیست
پس از استعفا از کار مهندسی و انتقال به کالیفرنیا در 1989 در چندین تجارت عمده فروشی در پارچه و توزیع وسایل پزشکی برای خود مشغول بوده و اکنون نیزمشاور معاملات مشاغل و بنگاه های تجارتی هستم
تجربه کار سیاسی ام به سالهای پیش از انقلاب در دبیرستان (سپاس- از گروه فرهنگی دارالفنون) و مقاومت در برابرعضویت اجباری در حزب رستاخیز میرسد. هرگز با کتاب و کتابخانه های محل بیگانه نبوده و در دوران کوتاه پیش از انقلاب با کمک دوستان کتاب فروشی های دوره گرد زمان انقلاب کتاب های جلد سفید آن زمان را در مساجد و کتابخانه و پارک محل به راه انداخته ام
نا گفته نماند بخاطر سوابق مطالعاتی و همچنین میانه روی و اعتدال در دانشگاه یوتا-آمریکا بدون اینکه طرفدار مجاهدین باشم به دعوت و فشار دوستان به “دبیر فرهنگی” تشکیلات انجمن دانشجویان مسلمان هوادار مجاهدین دعوت شدم. از من انکار و از دوستان اصرار. بخاطر دارم هرچه به مسیول که از لس آنجلس برای حل اختلاف در میان هواداران به یوتا آمده بود گفتم من طرفدار همه 5 گروه مترقی متحد در آن زمان هستم و نه فقط مجاهدین او نپذیرفت و خواست تنها برای نشست و رهبری جلسات فرهنگی و شرکت در کوهنوری کمکی باشم تا اختلافات درونی اشان حل شود و این مسئله موقتی خواهد بود.
درفاصله دی ماه 59 – شهریور 60 آدم مثلا با سوادی که قرار بود فقط “دبیر فرهنگی” و تشریک مساعی در برنامه جمعی کوهنوردی باشد بیشتر آلوده فرقه گرایی شد و فراتر رفت. کار به سخنرانی در یادبود موسی خیابانی نیز کشید که کسی بهتر از دبیر فرهنگی برای آن نبود!. یادم میاد که سرفصل هایی از سخنرانی که از لس آنجلس همراه با مسئولی از انجمن آمده بود به توحش اسدالله لاجوردی بر سر دست گرفتن کودک 2 ساله مسعود رجوی و اشرف ربیعی هم مطابق با سرفصل های تعیین شده از طرف انجمن اشاره کردم در حالی که بعدها متوجه شدم که آن فیلم مستند لحظه ای واقعی در جبهه مخالف برای نشان دادن رافت اسلامی اشان بوده که ما کودک را نمی کشیم. اسیر نمیکنیم و خانواده وی میتوانند او را دریافت کنند که من آنرا مغرضانه جلوه داده بودم
هیجانات جوان مجرد 22 ساله ای با حضور دختران مجرد در یک جمع 400 نفره و در بحثی داغ که تقریبا همه ایرانیان از شهرهای مختلف در آن شرکت داشتند. عنوان “دبیر فرهنگی” هم که جایگاه خودش را در ارضای غرور جوانی در کنار قابلیت حل اختلافات داخلی داشت. پس از اقامت نه ماهه در یوتا و انتقال به دانشکاه شمال آریزونا در کنار کارو نحصیل تا مدت زمانی هم در دفاع از حقوق بشر اختصاصی! یکطرفه “پیشگامان انقلاب” فعالیت هایی در جمع آوری امضا از استادان دانشگاه .کلیساهای مختلف حتی امضا جمع کردن جلوی اداره پست و دیگر فعالیت های هوادران مشغول بودم تا ازدواج مسعود و مریم و ویدیوی چاپلوسی اعضا پس از آن نقطه پایانی بر این همکاری گذاشت.
هنگامی که شنیدم همه دانشجویان و دوستان سابق “انجمن” در یوتا را به مبارزه تمام وقت فرا خوانده اند با زحمت در مخالفت با تک تک دوستان سابق تماس گرفتم که آنها را حداقل از ترک تحصیل منع کنم. یاد آوری میکردم که ما هوادار نیمه وقت بودیم. برهمان بمانید و دانشگاه را ترک نکنید. این مسئله خشم مسئولان و حتی دوستان و هم اتاقی های سابق را برانگیخت و با فحش و اتهامات معمول فرقه و فرقه ای ها بدرقه ام کردند
نمیدانم متولد شدن در ماه مهر. ماهی که به فارسی “میزان” و به انگیسی لیبرا. و با نشان ترازو شناخته میشود بوده و یا تعلیمات پدری در تاکید بر کلمه “امت وسطا” (= امت وسط. اهل اعتدال ) بود ولی احساس میکنم به دلایلی نا معلوم و معماری خردمند توانایی در بسیاری از موارد چه در تجربیات کاری به عنوان مهندس محصول و یا چه در تجربیات سیاسی “شاهد بودن” بر طرفین دعوی و حل اختلاف بر اساس “میزان” بوده است و مرا مسئول کرده که به حق بر آن شهادت دهم و این شهادت حق و وسط بودن چالش زندگی مادی و معنوی ام میباشد. در آمادگی این راه حتی به کلاسی تخصصی در یاد گیری شیوه علمی و عملی حل اختلافات و نتیجه گیری از گفتگو (کپنر-ترگو) 33-34 سال پیش فرستاده شده و بیش از سی سال سابقه تحصیل و لیاقت کار داوطلبانه در کلاسهای “تحول ازدرون” به من عطا شده
و اکنون پس از پیمودن راه ها و گذر از دره های سیاسی مذهبی و چالش هایی در نادانی و یادگیری پس از پذیرش آنچه هست پس از اعتقادات شخصی بیش از هرچیز به کردارنیک (عمل الصالحات) که پایه همه ادیان برای رستگاری و ختم کلام گفتار نیک – پندار نیک و کردار نیک است و همکاری و همگامی ناباوران به مذهب نیز در آن جای میگیرند معتقدم
. به کمک برای ایجاد حرکت اجتماعی. ایجاد فضایی که همه جناح ها در انجام کار نیک = عمل الصالحات = میتصوا = همان “کردار نیک” از یکدیگر سبقت بگیرند وان پایه ای برای ایجاد جامعه مدنی وبومی کردن نوعی از پلورالیسم و دمکراسی در ایران عزیزاست ایمان دارم و برای آن می کوشم
فرقه ما فرقه بی فرقگی و رنگ من رنگ بیرنگی و شفافیت است زیرا هدفی والاتر پیش روی ماست: فراهم آوردن فضای مشارکت فرافرقه ای فراجناحی و پیشی گرفتن از یکریگر در انجام کار نیک
ساخت جامعه نوین ایران نیز مثل تمدن غرب در دوران رنسانس میتواند بر اساس مشارکت در “کردار نیک = انجام کار نیک = عمل الصالحات شکل بگیرد
Thanks for letting us know about yourself.